عیدتون مبارک :)

ساخت وبلاگ
مرا به یاد بیاور؛  مثل پیرمردی که به دست آلزایمر، در گذشته های دورش حل شده... مرا ببین؛  هر روز صبح که به چشمان غمگینت در آینه سری می زنی...چشمان من، ورای آن همه سیاهی، منتظر نگاه سپید توست. مرا بنویس؛  در لابلای تمام شعر های نانوشته ات،  در پشت تمام " کاش بودی هایی" خط خورده اند و کلماتی که مرده عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 ساعت: 0:03

(دستش را در روبروی صورتم بالا می آورد) + تو، تو چرا هیچ چیز به این نگفتی؟! همین جور اومد هرچی دلش خواست گفت و رفت... (نگاهم را از موزاییک های سرد بالا می آورم) : -چرا دیگه، اتفاقا همه چی رو بهش گفتم  + آخه تو ک... ( حرفش را می برم): - ببین فرمول داره، وسط همه ی ادعاهای پوچش، یه لبخند حواله اش می عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 11:48

صدایش می آمد... در گوش هایم فرو می رفت و در سرم می پیچید. هیچ کس نمی فهمیدش ... هیچ کس نمی شنیدش. اما من می فهمیدم، واضح بود؛ واضح تر از هر فریادی،هر صدایی، هر نتی. کسی نام مرا در گوش باد زمزمه می کرد... کسی مرا می خواند. نمی توانستم دست روی دست بگذارم. از دنیا کنده شدم،  راه افتادم... زمان را گم ک عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 11:48

باید چیزی بین خواب و بیداری و مرگ در زندگی ام می گذاشت. یک خلسه، مثل یک مرگ موقت... تا هر وقت بریده ام و مانده ام چه گلی به سر این همه آشفتگی بگیرم؛ بخزم در تختم و در این حالت فرو بروم. برای بقیه هم عادی باشد که:  +فلانی را ندیدی؟ - موقتا مرده + آهان! پس بگو چند روزه نیست.  من به این خلسه احتیاج د عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 11:48

دخترک، چند باری شانه هایم را تکان داد و  صدایش مثل زنگ خطر، در فضا پیچید : " پاشو، آهای تو رو خدا پاشو؛ نباید بمیری. نباید لعنتی، این تازه شروع ماست... نه نمیر"    فعل امری "نمیر"ش در گوش هایم فرو می رفت. می فهمیدم که نباید بمیرم اما مجبور بودم؛ حرکتی نکردم. سرش را روی زانوهایم گذاشت و صدای گریه اش عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 11:48

خواستم بنویسم، این چند وقت... از شبح سردرگم تنهایی ام. از چمدان هایی که باید بسته شوند و جاده هایی که باید تا ابد بی عبور بمانند. خواستم از خودم بنویسم، از جهان و از چشم هایی که به سختی باز می شوند. خواستم از این سرما بنویسم، که تا اعماق جسمم ریشه دوانده، که روحم را تسخیر کرده که در لحظاتم حل شده عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 11:48

برای بغل کردن کسی که دوسش داری از هر فرصتی استفاده کن  پدره... مادره... خواهره... برادره.... مجنونه... لیلیه..... برای بغل کردنش، برای بوسیدنش، برای دوست داشتنش از هیچ چیزی نگذر مثلا اگر دیدی چشاش میخنده، بخند، بغلش کن موهاشو بووو کن...  بعضی موها انقدر حال میده بو کردنش دستاشو ول نکنیا یهو به خو عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 11:48